سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هلالی (یکشنبه 85/11/22 ساعت 9:25 صبح)

 

            مصاحبه صوت الشهدا با هلالی

مصاحبه با  هلالی مداح اهل بیت ( توسط مرکز فرهنگی صوت الشهدا )


خودتان را معرفی کنید؟


نامم رضا و شهرتم هلالی جهازی است که در بین دوستان به عبدالرضا هلالی مشهور هستم.
اصالتا خرمشهری ام ( یعنی پدر و مادرم اهل خرمشهرند ) در بندر عباس به دنیا آمدم.
بزرگ شده تهران محله مجیدیه ام. متولد60/6/12 صادره از تهران و در حال حاضر
دانشجوی رشته حقوق می باشم. سال 1379 ازدواج نموده و در حال حاضر صاحب
یک دختر به نام فاطمه ام که در ایام شهادت بی بی دو عالم حضرت زهرا (س) به دنیا آمد.

از اسا تیدتان بگویید؟


از نوجوانی یعنی 14_15 سالگی در مجلس حاج منصور ارضی شرکت می کردم .
و تقریبا آداب مداحی را در این جلسات آموختم . اگر الان هم چیزی دارم از نفس های
گرم ایشان بوده وهست و اخیرا افتخار شرکت در مجالس با صفای حاج سعید حدادیان
را دارم .


اشعارتان را از چه کسانی تهیه می کنید ؟


چندین شاعر جوان حدودا هم سن و سال خودمان زحمت تهیه اشعار را بر عهده دارند.
البته در عین حال از دیگر اشعار بزرگان این راه هیچ وقت غافل نبوده ونخواهم بود و
استفاده می کنم.


نظرتان درباره نوآوری در مداحی برای ارتباط و جذب جوانان چیست؟


در ابتدا عرض کنم که ما نه تنها مخالف سنتی خوانی نیستیم بلکه سنتی
خوانی بسیار هم عالیست. بنده ام مخالف این مبحث که می فرمایند از
اشعار پر محتوا استفاده کنید چرا قصیده خوانی کم رنگ شده و دیگر
غزل خوانی به شکل قدیم دیده نمی شود که مادحین جوانتر بخوانند
نیستم ولی علت این تقصیر را ای گونه می دانم که شاید مادحین سنتی
خوان ما در بحث شور و سینه زنی کم گذاشته اند بجز عده قلیلی لذا
جوانی که سراپا شور و پتانسیل است وقتی به مقطع پر هیجان می رسد
مطمئنا طور دیگر به جریان می نگرد و آن را بیشتر می پسندد الان مستمعین
ما اکثرا جوان و طالب شورند. بنده قبل از اینکه سبکی را در هیئت اجرا
کنم اول برای خود زمزمه می کنم. اگر در خودم تاثیر گذاشت و اشکی پدید
آمد با اساتید و دوستان در میان می گذارم و تاثیر آن را جویا می شوم اگر
تاثیرات مشترک بود و اتفاق لنظر بود سپس با توکل بر خدا واستمداد از خود
اهل بیت (ع) آنرا اجرا می کنم .

اگر خاطره شیرین و تلخ از دوران کاریتان دارید بفرمایید؟


مادرم می گفت موقع به دنیا آمدنت مرده بودی که نذر امام رضات کردم خدا از
دوباره تو را به ما برگرداند و رو همین حساب اسمت را رضا گذاشتیم و عبدالرضا
صدایت می کردیم . اولین باری هم که اومدم بخونم اون موقع تو کوچه هیئت باز
می کردیم موقعی که سینه زنی داشتیم میکروفن را دادن به من سنم خیلی پایین بود
شاید دوازده سا داشتم یکی از بچه ها عینکی بود بغل دستی نا خود آگاه دستش خورد
تو عینکش اون هم خم شده بود که عینک رو تو اون تاریکی پیدا کنه اوضاعی بود
من چنان قهقهه ای پشت میکروفن زدم که هیئت بهم ریخت منم از ترس در رفتم.

---------------------------------------------------------------------------------------------





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 6 بازدید
    بازدید دیروز: 12
    کل بازدیدها: 25134 بازدید
  • درباره من
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •